منزل هیمن چگونه ” سرا ” شد؟
منزل هیمن چگونه ” سرا ” شد؟
شاید ایشان یگانه انسانی باشد که هر آنچه شعر در طول 50 سال بر او بخشیده بود ، در اوج قدرت ادبی و هنریش ، در یک روز سرد ، سیاست از او ستاند

دیدگاه نسبت به یک رویداد فرهنگی

منزل هیمن چگونه ” سرا ” شد؟

 

 

۲۹ فروردین سالگرد دیده از جهان فرو بستن استاد هیمن است . شاید ایشان یگانه انسانی باشد که هر آنچه شعر در طول ۵۰ سال بر او بخشیده بود ، در اوج قدرت ادبی و هنریش ، در یک روز سرد ، سیاست از او ستاند . این یاداشت کوتاه ضمن بازخوانی تاریخ گونه یک رویداد فرهنگی ، تلاشی است برای گرامیداشت یاد و خاطره شاعری که تنها مرگ توانست از آوارگی نجاتش دهد .

باری سرایی که هیمن روزگار پرتب و تاب و حادثه و راه و روش سیاسی و اجتماعی و فرهنگیش اجازه نداد چندان در آن بیاساید ، اکنون خانه موزه ای است  هم موقرو هم محقر. با این حال  در شهرهای اطرف ما کم نظیراست . در خانه موزه استاد وسایل شخصی و یادگارو یاداشتهای هیمن و چند تن از همقطاران و همشهریان فرهنگی و ادبی و هنریش ، نگهداری و نمایش میشوند . هم کوچه تنگ و پر پیچ و خم و هم معماری سنتی و هم وسایل موجود در موزه ، آنقدر حکایت ساده و روانی را از زندگی بی پیرایه و توام با درد ورنج  استاد به دست میدهند، کمتر بازدید کننده ای هست که متوجه آن نشود . اما این این سرای ساده هم به سادگی تبدیل به خانه موزه نشده است . از آنجا که هر حرکت اجتماعی و سیاسی و فرهنگی ای که اندک قرابتی با نمادها و نمودهای هویتخواهی کردی  داشته باشد در این خطه با بی مهری ادارات و خود سانسوری پوشیده فعالین مواجه میشود ، تغییر کاربری منزل شخصی استاد هم طبیعتا از این قاعده مستثنا نیست . با این وصف تبدیل این منزل  به مکان فرهنگی ، کاری بود بس  دشوار که انرژی و وقت زیادی را از شماری از فعالین مدنی و فرهنگی شهر گرفت . فرهنگ سرای فعلی ماحاصل تلاشهایی است که راقم این سطور آن اندازه در آن  نقش آفرینی  داشته که بتواند راوی بیطرف ماجرا باشد. . بویژه که اکنون نمیتوان نشانی از آن همه تلاش و کوشش را در هیچ گوشه ای از سرای یافت . فعالین مهابادی با این ابتکار میخواستند ضمن تحقق بخشیدن به یک خواست فرهنگی ثابت نمایند اگرچه استاد فرزند و وارث مادی ندارد ولی ازوارث و فرزند معنوی بی نصیب نیست .

در جایی از سرا لوحی نصب گردیده است به این مضمون که : ” این مکان به پیشنهاد آقای احمد بحری و همت آقای صلاح پایانیانی بر پا شده است ” خاطرنشان می شود که این نوشته ،به هیچ وجه بیانگر تمامی تلاشهایی نیست که منجر به دایر شدن این مکان فرهنگی شده است . البته نمیتوان کتمان کرد که هر دو عزیز از کوشندگان فرهنگی شهر ما هستند و در تحقق این رویداد فرهنگی هم نقش داشته اند ، ولی نه آن نقشی که در این لوح یادبود نقش بسته است.

سئوال اساسی این است که تلاش برای تغییر منزل شخصی استاد هیمن به یک مکان فرهنگیچه زمانی و کجا و توسط چه کسانی شروع شد ؟ به خاطر دارم که در گرماگرم تبلیغات قبل از موعد انتخابات مجلس هشتم ، در محل دفتر کاندیدای رد صلاحیت شده آن دوره آقای مهندس ابراهیم سلطانی بنده موضوع خواست خرید و تغییر کاربری منزل استاد را از طرف فعالین شهرطرح نمودم که با استقبال اکثریت حاضرین در جلسه روبرو شد . در همان مجلس آفای سلطانی قول قطعی دادند که در هر کسوتی که باشند چه نماینده مجلس وچه شهروندی عادی این پیشنهاد خوب و قابل اجرا را پیگیری خواهند کرد .چند روز بعد عیان شد که آقای سلطانی رد صلاحیت شده است و باید عرصه را ترک کند . ولی فضای انتخابات آنقدر شور وشوق ایجاد کرده بود که ما بتوانیم به آسانی ایده خود را به میان مردم و فعالین فرهنگی و مدنی ببریم .

صبح روز ۱۰ اسفند ۱۳۸۶ در محل کتابخانه مسجد حاج احمد با حضور تنی چند از اهل قلم واندیشه و فعالان مدنی شهر موضوع منزل هیمن را به بحث گذاشتیم . حاضرین جلسه ضمن تایید کلی  ایده طرح شده ، برای پیگیری کارها و ارتباط با مسئولین شهر آقایان احمد قاضی ، ابوبکر سپهرالدین، ملا فتاح شیخی ، سردار سیف قاضی ، سید رئوف سیدی و سعدون مازوجی  را انتخاب کردند . منتخبین در آن دوره توانستند قولهای مساعدی را از مسئولین و مدیران شهر و همچنین افراد خیر بگیرند . صد البته  این هیأت به علت پاره ای مشکلات از جمله کهولت سن بعضی از آقایان و برخی معذورات  یکی از اعضاء در نهایت  قادر به ادامه کار نبود . به همین دلیل در ادامه راه ایده سرای هیمن  را به دفتر مجله مهاباد و نزد یاران جدیدی بردیم . به یاد دارم که جلسه صبح جمعه  دفترمجله به مراتب پر بارتر و چالشی تر از جلسات قبل بود . در آن جمع دکتر جعفر جعفری خواهر زاده استاد هیمن نکاتی چالشی و تأمل بر انگیزی را مطرح نمودند . آقای جعفری فرمود : “به دو دلیل با اصل موضوع مشکل دارم . یکم اینکه : استاد هیمن زمان زیادی را در آن منزل زندگی نکرده و همیشه آواره و دربدربوده ، پس باید قبول کرد چندان هم بوی هیمن را نمیدهد . دوم اینکه : منزل مورد نظر به هیچ وجه مستعد تبدیل شدن به یک مکان فرهنگی نیست .هم ساختمان خیلی کم وسعت است و هم محله وجاهت فرهنگی ندارد . این چالش بر ا

 

نگیزی دکتر البته موافقینی هم داشت که آقای احمد بحری شاخصترین آنها بود . دکتر در ادمه افزود ولی با همه این اوصاف اگر رای جمع بر خرید و تغییر کار بری باشد من آماده ام کل هزینه خریدش را پرداخت نمایم “.موضوع دیگری که نیاز به تدقیق بیشتر داشت، بُعد حقوقی ملک و موضوع بود . بعلت فقدان وارث ذکور در خانواده استاد هیمن احتمال داشت که ملک مدعیان پرشماری داشته باشد . طبیعتاٌ قانع کردن مدعیان احتمالی هم  نیاز به دانش حقوقی و قدرت کدخدامنشی و چانه زنی  فراوان داشت .بنابراین  مقرر شد که مراحل خرید و مرمت ونگهداری از هم تفکیک شود و برای هر کدام راه کاری ارائه گردد . این جمع هم چند بار دیگر گرد هم آمدند ولی متأسفانه چندان نتیجه بخش نبود . با فروکش کردن تب انتخابات جلسات هم کم کم فراموش شدند ، ولی موضوع منزل هیمن در ذهن فعالان فرهنگی و مدنی مهاباد همیشه  زنده بود.

اگرچه تلاش آنها  به خرید منزل استاد نینجامید ولی بحث آنرا از موضوعی تابو و ممنوعه به یک بسته پیشنهادی فرهنگی معقول و قابل اجرا ارتقاء داد . بعد از این تلاشها هرگاه یک فعال مهابادی با مسئولی مواجه میشدموضوع  خرید منزل هیمن را پیش میکشید . بگونه ای که این بسته پیشنهادی روی میز همه مسئولین شهر بود و به یک خواست عمومی بدل شده بود . طبیعی است که سرباز زدن از چنین  درخواستی در یک شهر شهروند محور و مطالبه گر  میتواند برای هر مسئولی عواقبی ناخوشایند داشته باشد.باری داستان ادامه یافت تا دوره قدرت و شوکت و صد البته تمکن و نعمت شورای دوره سوم رسید.

شورای مذکور با اینکه به گونه بحث برانگیزی ازپشتیبانیی نهادهای قدرت  برخودار بودو عصر هم عصر عزلت و انزوای کوشندگان جامعه مدنی بود ، ولی هم در رویارویی با نماینده وقت آقای محمودزاده و هم درزاویه پیدا کردن با فعالین مدنی ، به شیوه ای معنادار قافیه افکار عمومی را باخته بودند. . آنان که سودای انتخاب در  دوره بعدی را هم در سر داشتند ، میبایستی چهره خود را در نزد مردم بازسازی نمایند . بنا به دلایل پیشگفته در اواخر دوره کاری خود در یک اقدام کاملاً تبلیغاتی بسته از پیش آماده منزل هیمن را گرفته و توان مالی بالای آن روزگاران شهرداری مهاباد سریعا هم به اجرا  به اجرا درآوردند . پروژه اگرچه خیلی کوچک هم بود ولی به سرعت غیره منتظره ای  به پایان رسید . افتتاح سرای فرهنگی هیمن با اینکه دل فعالین مدنی و فرهنگی را خنک کرد ، ولی نتوانست آب رفته را به جوی شورا باز گرداند . آنان در انتخابات از شهر هیمن نه معنی داری گرفتند و به تاریخ پیوستند .

صدالبته ضرورت رعایت ترتیب و توالی رویدادها حکم می کند که ذکری هم از جلسه افتتاحیه قرائتخانه شهرداری در پاییز سال ۱۳۹۱ بنماییم که به ابتکار صلاح پایانیانی تشکیل شده بود و جمعی پربار از معتمدان و کوشندگان فرهنگ و جامعه را گرد آورده بود.آنجا بود که احمد بحری دوباره خواست دیرینه مردم و فعالان مدنی و فرهنگی را پیش کشید و شهردار وقت هم تحت تاثیر فضای پیشگفته با طیب خاطر پذیرفت.باز دور از انصاف خواهد بود که اگر به نقش کاتالیزور گونه دو عزیز دیگر هم اشاره ننمایم که قبل از این جلسه فضا را مهیا کرده بودند.ناصر باباخانی و منصور صداقت از طرفی با برخی اعضا شورای دور سوم و شهردار وقت روابط مناسبی داشتند و از جانب دیگر به اردوگاه فعالان عرصه فرهنگ و سیاست و اجتماع متعلق بودند.ایندو هم فضای روابط فیمابین را تا حدودی تلطیف نموده و از سوی دیگر کار را سرعت بخشیدند.درود بر این تلاش همگانی و دست همه درد نکند.