آسیب‌شناسی خشونت در دانش‌آموزان
آسیب‌شناسی خشونت در دانش‌آموزان
خشونت، رفتاری ناهنجار و ناشی از عوامل بسیاری است که فرد در طول زندگی با آنها دست و پنجه نرم کرده است. نوعی از خشونت که در بین دانش‌آموزان و قشر نونهال و نوجوان و جوان در جامعه به تازگی رو به فزونی نهاده است

خشونت، رفتاری ناهنجار و ناشی از عوامل بسیاری است که فرد در طول زندگی با آنها دست و پنجه نرم کرده است. نوعی از خشونت که در بین دانش‌آموزان و قشر نونهال و نوجوان و جوان در جامعه به تازگی رو به فزونی نهاده است، پرخاشگری دانش‌آموزان در مدرسه و گاه حملاتی است که به همشاگردی‌های خود و حتی در برخی موارد به معلمان خود می‌کنند.

باید پرسید دانش‌آموزی که چنین رفتارهایی می‌کند، در چه خانواده‌ای و در چه محیطی رشد یافته و بزرگ شده است و خانواده و دوستان این دانش‌آموز تا چه حد در تغییر رفتار وی تاثیرگذار هستند؟ بعد از عوامل خانواده و اطرافیان به بررسی عوامل محرک در مدرسه می‌پردازیم.

وقتی همه درها را به روی فردی ببندی و او را محبوس کنی، قطعا نباید انتظار رفتاری عادی از وی داشته باشی زیرا بعد از کمی دق‌الباب و فریاد زدن و درخواست کمک کردن، باید انتظار حمله به درها و شکستن آنها را داشته باشی.

هیچ نوزادی خشن و پرخاشگر به دنیا نیامده است و این امر کاملا اکتسابی و متاثر از عوامل محیطی است. در وهله نخست که کودک چشم به جهان هستی می‌گشاید، نخستین فردی را که می‌بیند و سعی در ایجاد ارتباط با وی دارد، مادر و بعد از آن پدرش است. پس می‌توان رفتار نامناسب پدر و مادر با یکدیگر یا با دیگر فرزندان و همچنین رفتارهای اطرافیان نزدیک را در این مقوله بی‌ربط ندانست.

بعد از خانواده و اطرافیان نزدیک، به تبع بزرگ شدن کودک و ورود به جمع هم‌سن و سالان، رفتارهای محیطی خارج از محدوده خانواده و فامیل منجر به ایجاد تغییر در کودک شده و هرچقدر کودک در محیطی امن و سالم رشد یابد، قطعا رفتارهای پرخاشگرانه و خشونت‌آمیز کمتری خواهد داشت.

بحث از زمانی شروع می‌شود که کودک وارد مدرسه شده و با سیستم آموزشی و تربیتی حاکم بر جامعه پرورش می‌یابد و آموزش می‌بیند.

کودک به محض ورود به مدرسه با خیل عظیمی از قانون‌های محدودکننده مواجه شده و در وهله نخست باید جداشدن از مادر و خانه را تمرین کند و در وهله دوم تفاوت‌های فردی و خانوادگی با دیگر همکلاسی‌ها و هم‌سن و سالان خود را به عینه مشاهده کند. ورود کودک به مرحله‌ای از زندگی که در آن خبری از اسباب‌بازی و تاب‌بازی و وقت‌گذراندن با عروسک‌ها یا ماشین‌هایش نیست و باید به درس و مشق و قوانین و نظم حاکم بر مدرسه بپردازد نخستین تحول بزرگ را در کودک ایجاد می‌کند. اگر این تحول به مرور ایجاد نشده و یکباره باشد قطعا درصد ضربه خوردن کودکان خیلی بیشتر از تربیت شدن و باسوادشدن‌شان است.

در این گیر و دار نقش کادر اجرایی مدارس و معلمان بسیار حائز اهمیت است. در آموزش‌وپرورشی که دارای محیط بخشنامه‌ای خشک، مدارس تخریبی و کهنه و قدیمی، روش‌های تعلیم و تربیت سنتی، معلمانی با هزاران مشکل و گرفتاری که اغلب خودشان زیر خط فقر زندگی می‌کنند و مدیران ارشدی که بیشتر آنها حاصل انتصابات ناشی از روابط با مسوولان و فرادستان این سیستم هستند و مدیران مدارسی که خود نیز ناشی از انتصابات همان مدیران ارشد هستند، قطعا نباید انتظار رفتارهای صحیح و پرورش براساس علم روز دنیا را داشت.

همه اینها به صورت بالقوه در کودک جمع می‌شوند و کودک با این حجم عظیم ناملایمات بزرگ شده و پا به عرصه نوجوانی و جوانی می‌گذارد و هرچه بزرگ‌تر می‌شود وضعیتی که عنوان شد وخیم‌تر شده و قوانین خشک‌تر و محدودیت‌ها بیشتر می‌شوند.

بی‌تردید از دانش‌آموزی که با چنین سیستمی رشد یافته نمی‌توان انتظار رفتارهای درست و قانونمند داشت. دانش‌آموز جوان که الان نیرومند شده و احساس می‌کند دیگر به حدی رسیده است که کسی نمی‌تواند او را وادار به انجام کارهایی کند که برخلاف میلش است، دیگر نه خط خانواده و پدر و مادرش را می‌خواند و نه خط مدرسه و مدیر و معاون و معلمش را.

در اینجا نقش اصلی مشاوران مدرسه نمود پیدا می‌کند. اما متاسفانه بیشتر این مشاوران نیز نیروهایی غیرتخصصی هستند که به علت مازاد بودن در رشته خود یا داشتن روابطی با کارشناسان ادارات در این پست به کار گرفته شده‌اند و توانایی ایجاد تعادل در نوجوانان و جوانان را ندارند و قادر به تفهیم این قشر آسیب‌پذیر و کندوکاو در رفتارهای آنا ن نیستند. واضح است که کل این مسوولیت‌ها به گردن معلمان می‌افتد. حال معلمی که دارای کمترین زمان برای تدریس کتابی با بیشترین حجم مطالب و تعداد صفحات است. چگونه می‌تواند هم به نیازهای روانی دانش‌آموز توجه کند، هم نیازهای آموزشی او را برطرف سازد و هم بیشترین بازدهی را با بالاترین درصد قبولی داشته باشد؟

  • نویسنده : مهدی فتحی- دبیر ریاضی